چهار مسئله ی این روزهای من!!
پرده ی اول:
رفته بودم حرم، نیم ساعتی زیارت کردم و آمدم بیرون، داشتم به سمت ایستگاه اتوبوس میرفتم که دیدم خانمی داره آدامس میجوه، بعدشم باااااد میکنه و میترکونه! از دیدن صحنه ناراحت شدم! آخه ماه رمضون... اونم جلوی حرم... رفتم جلو، شوهرشم باهاش بود، خیلی اروم و آهسته بهش گفتم، خانوم، شما اگه مسافرید یا به هر دلیل دیگه روزه ندارید عینی نداره روزه ندارید ولی الان ماه رمضونه، درست نیست اینطوری ... هنوز حرفم تموم نشده بود شوهرش با عصبانیت پرید تو حرفم و گفت: خانوم به شما چه!؟ هر کسی رو تو قبر خودش میذارن، به شما چه که زن من داره روزه میخوره یا نمیخوره؟! گفتم من وظیفه ی دینیم هستش که نهی از منکر کنم. شوهرش عصبانی تر شد و شروع کرد به داد و بیداد... یه چند نفر اومدن جلو ببینن چه خبره.. یه خانومی _خیلی هم محجبه_ اومد جلو و به من گفت: خانوم چیکارشون دارید، ولشون کنید، بیاید کنار صلوات بفرستید!!
خانومه منو کشید کنار و گفت: خانوم بخدا دین مردم خراب شده چون احمدی نژاد به مردم دروغ گفته! اگه میبینین دین مردم خرابه به همین خاطره! از مردم چه انتظاری دارید؟! فقط خاااانوم! دعاااا کنید خدا ایشالا زودتر...
...
...
...
((ته دلم گفتم الانه که بگه خدا ایشالا زودتر ظهور امام زمان رو برسونه!))
...
... دعاااا کنید خدا ایشالا زودتر آقای موسوی رو از زندان آزاد کنه! ایشون بیان دین مردم رو درست کنن!!! (1)
پرده ی دوم:
تو سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران کار میکنه، میگفت اونجا یه دونه حزب اللهی هم پیدا نمیکنی! به ظاهر میگن میخوایم نیروی حزب اللهی بگیریم ولی عملا نیروها در حد کارهای دست چندم هستن و خیلی کم پیش میاد کسی بیاد بالا... این بالا هم ظاهرا خیلی ها تحصیل کرده ی دانشگاه امام صادق اند اما از اون مدل امام صادقی های ثروتمند و آقا زاده که با تیپ آنچنانی و موهای تیفوسی و... میان و میرن...!
برای ماه رمضان و برنامه های فرهنگی شهرداری برنامه ریزی میکردیم! بحث نماز شد... آقایی فرمودند : ای بابا! خانوم من اصلا نمیدونم نماااااز چیه؟ نماااز و چیکار دارین؟!
حالا تصور کنید این اقا و یه همچین شخصیت هایی شدن برنامه ریز برای برنامه های ماه مبارک رمضان... وقتی یه همچین کسایی بشن برنامه ریز دیگه معلومه یه همچین برنامه هایی هم از توش در میاد، که تو شب ماه مبارک، خواننده آوردن که " آهای خوشگل عاشق.." بخونه برای ملت! بلکه به فیض برسن!
به عنوان بازرس رفته بودم یکی از همین برنامه های شبانه توی پارک... دیدم موزیک که نواخته شد دختر و پسر شروع کردن به صورت مختلط حرکات موزون... هرچی با چشم و ابرو اخم کردم و ... دیدم نه! از رو نمیرن! کلا تو این فضاها نیستن! گفتم بیا! اینم برنامه ریزی شسته و رفته برای بهره بردن هرچه بیشتر از شب های ماه مبارک!(2)
پرده ی سوم:
تلوزیون هم امسال تعریفی ندارد! خیییلی برنامه های شهرداری پرباره که تو تلوزون هم پخش میکنند و چند کانال با هم! یکی پارک اینوریرو نشون میده، اون یکی پارک اونوری!! همشونم بزن و بکوب و ...
سریال ها هم که قرار بود(به گفته ی خود رئیس صدا و سیما) سبک زندگی اسلامی را سرلوحه ی خود قرار دهند! مانده ام کدامیکشان دارند سبک زندگی اسلامی را ترویج میکنند؟! خروس یا دودکش؟! یا حتی مادرانه؟!!
سحر ها هم دیگر خریداری ندارد برنامه های صدا و سیما... سالهای قبل شبکه ی یک ،برنامه ی ماه خدا (با مجری گری اقای جمشیدی) مونس سحر های ماه مبارکمان بود که به حول و قوه ی الهی مجری اش را قربة الی الله عوض کردند! حالا امسال سرگردان شبکه های تلوزون ملی شده ایم! گاهی پنج، گاهی سه، گاهی قران...
پرده ی چهارم:
دلم میخواد بگویم متنفرم از استادی که نه بلد است خوب درس بدهد، نه اخلاق دارد، نه دین، نه رحم، نه مروت، نه انسانیت، فقط استاد است به نام! اول تا آخر ترم را هم که در نظر بگیری سر کلاسش نه میفهمی چه درس میدهد، نه یک کلمه از دین یاد میگیری، نه یک جو مرام اخلاقی آویزه ی گوشت میکنی! انتهای ترم هم بر اساس حب و بغض شخصی نمره میدهد! امان استادی که سر جلسه ی امتحان فی البداهه سوال طراحی میکند: "زیبا ترین شعری که به خاطر دارید را بنویسید!" (سوال پایان ترم دوره ی کارشناسی ارشد!) و تو مجبور میشوی برایش شعر "باز باران با ترانه ی قیصر را بنویسی، چون انقدر از طرح سوال شوکه شده ای که دیگر حافظه ای برایت باقی نمانده شعر پر محتواتری را...) سوال بعدی: هر نکته ای را که از اول ترم تا آخر ترم در کلاس به خاطر دارید بنویسید! (!!!) سوال بعدی: از کلاس من چه درسی گرفتید؟ (!!!) جواب بدهید!
و بعد تو حالت به هم میخورد که دانشجوی روزانه ی دانشگاه دولتی هستی که مجبوری بنشینی از محضر همیچین استادی بهره ببری! آخر سر هم نمره ات را بگذارد کف دستت و تو یک شاخی در بیاوری که غول خان هفتم رستم هم نداشت!
پ.ن2: یکی از دوستانم تعریف میکرد.
پ.ن3: مدت هاست میخواستم چیزی بنویسم، نوشتنم نمی آمد! درگیر پایان نامه ام و درگیر زندگی...
مسئولیت ما، مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد؛ ما از سرنگونی نمی ترسیم، از انحراف میترسیم!